قران من شرمنده ام....

قرآن! من شرمنده ام

من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هروقت در کوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم میپرسند "چه کس مرده است؟" چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است.

قرآن! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام. یکی ذوق میکند که ترا بر روی برنج نوشته، یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده، یکی ذوق میکند که ترا با طلا نوشته، یکی به خود میبالد که ترا در کوچکترین قطع ممکن منتشر کرده و...! آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم؟

قرآن من شرمنده توام اگر حتی آنان که ترا می خوانند و ترا می شنوند، آنچنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند. اگر چند آیه از ترا به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند "احسنت...!" گویی مسابقه نفس است...

قرآن من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از آخر به اول، یک معرفت است یا یک رکوردگیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند، حفظ کنی، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند.

خوشا به حال هرکسی که دلش رحلی است برای تو

آنانکه وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند، گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.


 دکتر شریعتی

دو پست در یک پست

پست اول :

درکشور ماشاهی بود, برای سرگرمی خودبازی ساخت که دونفر بر روی سنگ ترازو روند و هر کس که وزنش کمتر بود کشته شود. ازبخت بدم, من و یارم روبروی هم افتادیم. من برای اینکه یارم زنده بماند ده روز غذا نخوردم! روز مسابقه من خود را سبک گرفتم, غافل از اینکه یارم به پاهای خود وزنه وصل کرده بود....

 

پست  دوم:

چند جمله کوتاه

محبتي که انتظار جبران آن را داشته باشيم محبت نيست "تجارت" است
آدمي را امتحان به کردار بايد کرد نه گفتار. چه بسيارند مردمي که زشت کردار و نيکو گفتارند......!

خيلي وقتها، خيلي دير آدمهاي اطرافت رو ميشناسي
اونوقت تازه ياد ميگيري به خيلي ها بگي: ... لطفا جلوتر نيا....

انسان عاقل هميشه از بدگويي هايي که از او ميشود استفاده ميکند

مطلبی دیگر از حسین پناهی

درمکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود
درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند

در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود

درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست

پراکندگی

گاهی چو ملایکم سربندگی است        گه چون حیوان به خواب وخور زندگی است

 

گاهم چو بهایم سر درندگی است          سبحان الله این چه پراکندگی است

                                                             

                                                           ابوسعید ابوالخیر

 

تامل

در اين زندگي هيچ تاميني وجود ندارد،انچه هست

فرصت است

برگی از گلستان

جوانی خردمند از فنون فضایل حظّی وافر داشت و طبعی نافر.چندانکه در محافل دانشمندان نشستی ،زبان

 

سخن ببستی.باری پدرش گفت : ای پسر تو نیز آنچه دانی بگوی ، گفت : ترسم که بپرسند از آنچه ندانم و

 

شرمساری برم

 

نشنیدی که صوفیی می کوفت        زیر نعلین خویش میخی چند

 

آستینش گرفت سر هنگی       که بیا نعل برستورم بند

 

حکایت

آورد ه اند که نوشیروان عادل را درشکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود.

غلامی به روستا رفت تا نمک آرد. نوشیروان گفت نمک به قیمت بستان، تا رسمی نشود و ده خراب نگردد.

گفتند از این قدر چه خلل آید؟ گفت :  بنیاد ظلم در جهان اول اندکی بوده است هر که آمد بر او مزیدی کرد تا بدین غایت رسید.

 

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی               بر آورند غلامان  او درخت از بیخ

 

به پنج بیضه (تخم مرغ) که سلطان ستم رودارد                  زنند لشگریان هزار مرغ بسیخ

گلستان سعدی

تقدیر زیبا

خداوندا

 

تقدیر مرا زیبا بنویس:

 

کمک کن آنچه را تو زود میخواهی من دیر نخواهم

 

و

 

آنچه را تو دیر میخواهی من زود نخواهم

 

دکتر علی شریعتی

 

 

آوای فاخته

بازهم بگو و دوباره بگو ،

که به من عشق میورزی

و تکرار این واژه باید چون

آوای فاخته ای در آید

به یاد داشته باش ، که بدون آوای مدام فاخته

بهار هرگز با همه ی سبزی اش به کوه و دشت ،

در ه و جنگل ، پای نمی گذارد.

 

الیزابت برت برونینگ

 

من آنم که میدانم

یکی از یزرگان به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه کردند.سر از جیب تفکر بیرون آورد و گفت من آنم که میدانم

 

شخصم به چشم عالمیان خوب منظرست

وز خبث باطنم سر خجالت فتاده پیش

طاووس را به نقش و نگاری که هست، خلق

تحسین کنند و خجل از پای زشت خویش

 

تامل2

 

 کسانی خوشبخت هستند که فکر و اندیشه شان بسوی چیزی غیر از خوشبختی خودشان است. (استوارت میل)

 

 بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی. (رودی)

 

 ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم می‌توانیم هدایت کنیم. (اسکات پک)

 دوست داشتن انسان‌ها به معنای دوست داشتن خود به اندازه ی دیگری است. (اسکات پک)

سخنان بزرگان4

كسي كه هرگز تحت فشار نزيسته باشد، آزادي را لمس نمي كند.((فرناندو پسوا))

 

كساني كه عشق را هدر دادند، خود را از پيروزي اي كه دار و ندارشان به شمار مي رود، آزاد مي بينند.((فرناندو پسوا))

 

آزادي، فرصتي براي گوشه گيري است؛ تو اگر بتواني خودت را از انسانها جدا كني، آزادي.((فرناندو پسوا))

 

آزادي، يك حق غير قابل تصرف بشري نيست، بلكه يك پيروزي مورد پسند است كه بايد هر روز اين پيروزي و فتح از نو آغاز گردد.((آندره موروا))

 

 

سخنان بزرگان3

آموزگار واقعي كسي است كه بيش از آنچه در يك روز ياد مي گيرد، به ديگران بياموزد.((هيپوليت تن))

هيچ كس تا زماني كه نيروهايش را نيازموده، نمي داند كه دامنه ي آنها تا چه اندازه گسترده است.((گوته))

آنان كه مي خواهند خوب زندگي كنند بايد به حقيقت نزديك شوند؛ زيرا پس از نيل به مقام حقيقت يابي است كه دست از غم و اندوه دنيا برمي دارند.((افلاطون))

زندگي نامه انسان عبارت است از: مدهوش بودن از اميدها و آرزوها و پاي كوبان به آغوش مرگ پناه بردن.((آرتور شوپنهاور))

 

برگی از گلستان سعدی

عابدی را حکایت کنند که شبی ده من طعام بخوردی و تا سحر ختمی در نماز بکردی.

صاحبدلی شنید و گفت اگر نیم بخوردی و بخفتی، بسیار ازین فاضل تر بودی.

اندرون از طعام خالی دار                        تا در او نور معرفت بینی

تهی از حکمتی ، به علت آن                   که پری از طعام تا بینی

جملاتی از بزرگان2

چه قدر شما را بدانند و چه ندانند شما هميشه موجودي با ارزش بوده ايد , هستيد و خواهيد بود. اين يك وعده نيست , اين بزرگترين حقيقتهاست.(مسعود لعلي)

هستي تو را اينگونه كه هستي مي خواهد. از اين رو همين هستي كه هستي . هستي اينگونه كه هستي به تو نياز دارد وگرنه كس ديگري را بوجود مي آورد نه تو را . بنابراين " خود نبودن" غير مذهبي ترين كار ماست.(اوشو)

سرمايه هر دلي حرفهايي است كه براي نگفتن دارد.( شريعتي)

 بزرگي در احترام داشتن نيست, بلكه در شايستگي احترام است.(ارسطو)


جملاتی از بزرگان

چه ديگران قدر شما را بدانند و چه ندانند شما هميشه بعنوان موجودي با ارزش بوده ايد, هستيد و خواهيد بود. اين يك وعده نيست , اين بزرگتريتن حقيقتهاست.( مسعود لعلي)

ما سه چهارم از اصالت وجودي خود را به قيمت شبيه شدن به ديگران از دست مي دهيم.(آرتور اسكوفنر)

ترس همچون چوبي لاي چرخ زندگي است.(دنيس ويتلي)