سلام

نمیدونم تا حالا رفتید بدرقه یه مسافر حج یا نه

من دیروز واسه اولین بار رفتم، یه حس دوگانه ای داشتم خوشحال از این که یکی

داره میره

و ناراحت از این که من اینجام و نمیتونم برم. یه بغض سنگین داشتم که نمیتونستم

آزادش کنم

اخه میگن گریه پشت مسافر شگون نداره،دلم خیلی گرفته بود وقتی همینجور زائرها

میرفتن و من تنها نظاره گرشون بودم

حس این که اونا طلبیده شدن و تو هنوز اونقدر خوب نشدی که بطلبتت. شاید اگه

قدیمترا مکه و مدینه رو میدیدم و یکم حسرت میخوردم اما از امروز این حسرت عمیقتر

میشه.....

پ.ن1 : لطفا واسه مسافر ما دعا کنید که سالم بر و برگرده

پ.ن 2 : لطفا واسه منم دعا کنید تا بتونم برم اونجا که دوس دارم

شمع ها

چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.اولین

 شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به

زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. » شمع

 دوم گفت: ...

« من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رعبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . » حرف شمع

ایمان که تمام شد ،نسیم ملایمی وزیدو آن را خاموش کرد.


وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه کفت: « من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن

بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آها حتی فراموش کرده اند که به

نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. » پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد .

کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند. او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین

لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟» چهارمین شمع گفت: « نگران نباشد، تا وقتی من

روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. » چشمان

کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد.

بنابر این شعله امید هرگز نباید خاموش شود. ما باید همیشه امید و ایمان و صلح و عشق را در وجود

خود حفظ کنیم

تصدیق دعا

مردی خواب عجیبی دید.

خواب دید نزد فرشتگان رفته و به کارهای آنها نگاه میکند.

هنگام ورود دسته بزرگی را دید که سخت مشغول کارندو تند و تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین میرسند باز میکنند و آنها را در داخل جعبه هایی میگذارند.

مرد پرسید : چکار میکنید؟

فرشته جواب داد: اینجا بخش دریافت است، ما دعاها و تقاضاهای مردم را تحویل  میگیریم

مرد گمی جلوتر رفت، باز دسته ای فرشته را دید که کاغذهایی را در داخل پاکت می گذارند و آنها را به زمین ارسال میکنند.

مرد پرسید :چکار میکنید؟

 یکی از فرشتگان جواب داد: اینجا بخش ارسال است ما الطاف و رحمات خداوند  را توسط فرشتگان برای بندگان  ارسال میکنیم.

مرد جلوتر رقت.فرشته ای را دید که  بیکار نشسته .

مرد پرسید :چکار میکنی؟

فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب میشود باید تصدیق دعایشان را بفرستند اما عده کمی اینکار را میکنند.

مرد پرسید: چگونه باید تصدیق دعایشان را بفرستند؟

فرشته گفت : بسیار ساده است فقط کافیست بگویند خدایا متشکریم

گورخر

به نظر شما گورخرها حیواناتی سفید با راه راهای سیاهن یا سیاهن با راه راههای سفید؟

شاید این سوال خنده دار باشه اما جواب به این سوال گورخری حلال خیلی چیزاست میتونه به این دسته از سوالهای ما هم جواب بده مثلا

من آدم خوش قولی ام که گاهی بدقولی میکنم یا آدم بدقولیم که گاهی خوش قولی میکنم؟

چشمم به نامحرم نیست اما گاهی حریف دلش نمیشود یا اصولا تفریحم این است و فقط گاهی از خودم خجالت میکشم؟

..............................یا................/.............یا............/

من جواب بعضی از اینا رو برای خودم میدونم و بعضی وقتها هم نه .بعضی وقتهام خودم رو درموردشون به نفهمی میزنم

شما چطور؟

پ.ن 1: برگرفته از یاداشت محسن امین در صفحه یاداشتهای همشهری جوان

پ.ن2: از وقتی این مطلب رو خوندم منتظر بودم زود امتحانام تموم شه و بیام این مطلب رو بذارم