من آنم که میدانم

یکی از یزرگان به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه کردند.سر از جیب تفکر بیرون آورد و گفت من آنم که میدانم
شخصم به چشم عالمیان خوب منظرست
وز خبث باطنم سر خجالت فتاده پیش
طاووس را به نقش و نگاری که هست، خلق
تحسین کنند و خجل از پای زشت خویش
+ نوشته شده در سه شنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۸۸ ساعت 7:5 توسط مسعود
|