یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت :  ای پسر چندانکه تعلق خاطر آدمیزاد به روزیست ، اگر به

 

روزی ده بودی  به مقام  از ملائکه درگذ شتی.

 

فراموشت نکرد ایزد در آن حال

که بودی نطفه مدفون مدهوش

روانت داد و طبع وعقل و ادراک

جمال و نطق و رای و فکرت و هوش

ده انگشت مرتب کرد برکف

دو بازویت مرکب ساخت بر دوش

کنون پنداری ای  ناچیز همت

که خواهد کردنت روزی فراموش