باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

ای دل  اندر بند زلفش از پریشانی منال

مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست

کار ملک است آنکه تدبیر و تحمل بایدش

راهرو گر صد هنر دارد  توکل بایدش

با چنین زلف  ورخش بادا نظر بازی حرام

هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش

نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید

این دل شوریده گر آن جعد و کاکل بایدش

ساقیا در گردش ساغر تعلل تا بچند

دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش

کیست حافظ تا ننوشد باده ی آواز رود

 

عاشق مسکین چرا چندین تحمل بایدش